٧٤+ يك !
يك ماهه نازه من .... شيرينترينم .... به فداى چشماى فندقيت ..... دستاى كوچولوت ..... پاهاى ناز و لطفيت كه مثل پر نرم و سفيده .... عزيز دلم يك ماهگيت مبارك .... نازنين دخترم از مچ دستت تا بازوت قد انگشت اشاره منه !!! باورت ميشه كه چقدر كوچولويى ؟؟ عزيزاً دلم تسنيم ٧٤ ماهه و كوثز ١ ماهه شيرينى هاى شيرين عمرم ..... عاشقتونم ..... الحمدلله ١٤ دى ٩٤
نویسنده :
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
0:02
جغرافيا
كوثر بغلمه . تو هم كنارم روى تخت دراز كشيدى نمى دونم چى شد كه شروع كردى به نام بردن كشورهاى مختلف .... هر اسمى رو كه مى گفتى چشماى من بيشتر گرد ميشد !! _ جاپن .... تركيه .... اينگيليس.... عرب !!.... عربى !!!!.... چين .... بعدم رو به من گفتى ديگه چه كشورى داريم ؟؟ **** پى نوشت : قبلا فقط اسم كشور آرژانتين و ايتاليا رو بلد بودى اونم از توى پويا و كارتون ماركو ياد گرفته بودى ***** اين قضيه مال چند روز پيشه الحمدلله ٧ دى ٩٤
نویسنده :
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
6:30
مهمانى
جمعه شب مهمانى دعوت بوديم يعنى دقيقا روزى كه كوثر خانم ٢٠ روزش بود من نمى تونستم بيام به شما گفتم با مامانجون و خالدى بروبهت خوش مى گذره با بچه ها بازى مى كنى بهم گفتى كوثر رو بخوابونش پس چون من مى بينمش چشمام آب ميوفته بعد مى خوام نرم ...!!!!!!!!! ٢٣ روز از تولد كوثر خانم مى گذره ما فردا ميريم خونه .... الحمدلله ٦ دى ٩٤
نویسنده :
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
20:00
من مسلمانم !!
خاله : تسنيم ، تو از كى مسلمون شدى ؟ تسنيم : از وقتى سه سال و نيمم بود....!!! خاله : چرااااا ....؟؟؟؟؟ قبلش مسلمون نبودى مگه ؟؟؟؟ تسنيم : آخه از سه سال و نيمى روسرى پوشيدم .... ديگه چهار ساله ... پنج ساله .... شش ساله ... ديگه همش روسرى پوشيدم قبلش نمى پوشيدم ...!!!!!!!!!!!!!!!!! پى نوشت : والا نمى دونم چرا فكر مى كنه هر كس روسرى بپوشه مسلمونه !!! در ضمن از چهار سال و نيمى بازى بازى روسرى پوشيدى ديگه پنج ، پنج و نيم بصورت جدى تر....
نویسنده :
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
21:41